جدول جو
جدول جو

معنی پی سو - جستجوی لغت در جدول جو

پی سو
هموار کردن شالیزار با پا، به جلو هل دادن، آب دستمال کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی جو
تصویر پی جو
جویندۀ رد و اثر چیزی
پی جوی کسی یا چیزی شدن: در جستجوی کسی یا چیزی برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی سوده
تصویر پی سوده
لگدکوب، پایمال شده
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
لگدکوب کردن. پایمال کردن، میل نمودن اراده کردن بطرفی. (آنندراج). مشتاق بودن. رغبت کردن. آهنگ کردن بسوئی. قصد کردن بطرفی
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ دَ / دِ)
لگدکوب شده. پایمال:
بس مور کو ببردن نان ریزه ای ز راه
پی سودۀ کسان شود و جان زیان کند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
نام طایفه ای از مردم داهی از سکاها بگفتۀ استرابون، (ایران باستان ج 3 ص 2256)
لغت نامه دهخدا
(اَ حا)
جویندۀ اثر پا. مجازاً، فاحص. کاونده. جستجوکننده.
- پی جوی کسی (چیزی) شدن، در جستجوی آن بودن
لغت نامه دهخدا
(یِ سِوْ وُ)
پاپ مسیحی در 1503 میلادی میلادی. مولد زین. وی 27 روز در مقام پاپی بیش نبوده است
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ سَ)
مرکّب از: پی، پشت + سر بمعنی رأس پشت گردن، قفا. قذال، پشت گردنی. لت. سیلی که بپشت گردن زنند. زدن به پشت گردن و این در لهجۀ آذری متداول است
لغت نامه دهخدا
(پِ هَُ)
شط ابیض، نام شطی در چین که از ’پی پینگ’ و ’تین تسن’ گذرد و بخلیج ’چه لی’ ریزد و 450هزار گز درازا دارد
لغت نامه دهخدا
(رَ وَ)
نامی رود نیل را آنچنانکه در کتیبۀ داریوش بزرگ که نزدیک کانال سوئز یافته اند آمده است. (ایران باستان ج 1 ص 571)
لغت نامه دهخدا
سوزندۀ پی (پیه)،
پیه سوز، چراغی که در آن چربی (پیه) و فتیله بکار برند، قسمی چراغ، جنسی از شمع که در آن پیه سوزند:
عدوی تو پیوسته دلسوز باد
چو پی سوز اندر دلش سوز باد،
(از شرفنامه)،
رجوع به پیه سوز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پی جو
تصویر پی جو
جستجو کننده، کاوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سر
تصویر پی سر
پشت گردن، قفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش سو
تصویر پیش سو
قدام (از جهات ست)، قسمت موخر از بدن و هر چیز دیگر مقابل پس سو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس سو
تصویر پس سو
قسمت عقب بدن موخر بدن، خلف از جهات ست مقابل پیش سو
فرهنگ لغت هوشیار
لگد کوب شده پایمال: بس مور کو ببردن نان ریزه ای ز راه پی سوده کسان شود و جان زیان کند. (خاقانی)، اراده کردن مشتاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سودن
تصویر پی سودن
رغبت کردن، مشتاق بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سو
تصویر بی سو
خنثی
فرهنگ واژه فارسی سره
جستجوگر، جویا، سراغ گیر، ردجو، ردیاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آخرین برداشت از مزرعه، رودخانه و غیره، جستجو برای یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان چهاردانگه ی هزارجریب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
قله و مرتعی در مسیر راه کدیر به نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
پس آب، پیه سوز، چراغ، خرد کردن و هموار کردن کلوخ
فرهنگ گویش مازندرانی
چراغ پیه سوز
فرهنگ گویش مازندرانی